رسته‌ها

اح‍ادی‍ث‌ و ق‍ص‍ص‌ م‍ث‍ن‍وی‌

اح‍ادی‍ث‌ و ق‍ص‍ص‌ م‍ث‍ن‍وی‌
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 70 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 70 رای
اح‍ادی‍ث‌ و ق‍ص‍ص‌ م‍ث‍ن‍وی‌: ت‍ل‍ف‍ی‍ق‍ی‌ از دو ک‍ت‍اب‌ "اح‍ادی‍ث‌ م‍ث‍ن‍وی‌" و م‍اخ‍ذ ق‍ص‍ص‌ و ت‍م‍ث‍ی‍لات‌ م‍ث‍ن‍وی‌

در این اثر سعی شده است احادیث و تمثیلات عربی مورد استفاده مولوی در کتاب مثنوی معنوی ترجمه شده تا برای فارسی زبانان و افراد غیر متخصص بیشتر مورد استفاده قرار گیرد. از این رو نویسنده در هر بیت از بیات کتاب «مثنوی معنوی» که در آن به یک حدیث یا تمثیل عربی استناد شده است، به ترجمه و شرح محتوای آن بیت و حدیث و تمثیل مورد نظر پرداخته تا مفاد آن بیت بیشتر واضح شود. وی ماخذ روایت و تمثیل را در ابیات «مثنوی معنوی» معرفی کرده و توضیحاتی خارج از فضای ابیات این کتاب نیز ارایه نموده تا خوانندگان با فضای بحث بیشتر آشنا شوند و بهره بیشتری از ابیات کتاب «مثنوی معنوی» بگیرند. این کتاب تلفیقی از دو کتاب «احادیث مثنوی» و «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» است که در آنها به بررسی روایات و تمثیلات مورد استفاده مولوی در ابیات کتاب «مثنوی معنوی» بوده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
789
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
mohammad abedi
1392/04/13
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اح‍ادی‍ث‌ و ق‍ص‍ص‌ م‍ث‍ن‍وی‌

تعداد دیدگاه‌ها:
10
سپاس بیکران
برای قشر دانشجو،باتوجه به گرانی کتابها،هدیه ای عالی است
واقعا مولانا ابر مرد بزرگی بوده و استاد فروزانفر چه سعادتی داشته که شرح آثار آن والا مقام رو بر عهده داشته
سلام
ببخشید من به این کتاب خیلی احتیاج دارم ولی نمی تونم دانلودش کنم
سلام ای عجبا من چه منم / می دونی یعنی چه که ان را بیان می کنی
عشق هم شده بازیچه
کمی مطالعه ات رو بالا ببر
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟
گوش بده عربده را دست منه بر دهنم..
سپاسگزارم.
برای اینکه مثنوی را خوب بفهمیم٬ چنین کتابی از واجبات است.
البته این سه روایت که هر سه را از راویانش به گوش خود شنیده ام. نشانی از صراحت و راستی استاد فروزانفر دارد.
مرادم این است که مثنوی کتابی در کنار دیگر کتاب ها نیست. راه زندگی و کتاب زندگی ست. مولوی خود به این نکته توجه تمام دارد. داوری های او در باره مثنوی به روشنی گواه ست که او گوهر ماندگار و اثر بخشی و دوران سازی مثنوی را به خوبی می دانسته و درافق زمان و تاریخ می دیده که کتابش چه آتشی در دلها می افروزد.
بنده فقط می توانم به دوستان توصیه کنم بخواندن مثنوی،قدری با لغات و اصطلاحاتش که آشنا شوید،لذتی از خواندنش می برید که در جاهای دیگر پیدا نمی شود،مولانا گویی با نیروی عشق این اثر عجیب را سروده،که اینچنین آتش می زند بر دل ها....
چقدر خوبست که مرحوم فروزانفر کار ما را در شناخت تضمین ها و داستان ها و احادیث و آیات مثنوی آسان کرده است،
درود و رحمت خداوند ، بر این مرد . . .باشد که با صالحین محشور شود....
دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده ، به ، از خفتگی . . .
الناس نیامٌ،اذا ماتوا انتبهوا....
آدمی در خواب است،هنگامی که مرگ به سراغش آید،تازه بیدار می شود . ..
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
آزمودم رنج من در زندگی است
چون رهی زین زندگی،پایندگی است . . .

باز هم تشکر می کنم،از دوست خوبم بابت این کتاب عالی و لایق امتیاز 6اش،امیدوارم بتوانیم از این کتاب زندگی و دریای مثنوی بیشتر از پیش بهره ببریم:x
پس از سلام
آنقدر ذوق کرده ام از دیدن چنین کتابی که نمی دانم چه بنویسم!
سپاس از فراوان از دوست خوبم محمد عابدی بخاطر آپلود این اثر درخشان و گرانبها . . .
مرحوم فروزانفر عمرش را به پای مثنوی گذاشت،حقیقتا شیفته این کتاب بود....مگر می توان با مثنوی موانست داشت و شیفته اش نشد!؟
یادم است چند سال پیش ، مهاجرانی ستونی داشت در هفته نامه توقیف شده و بی نظیر شهروند امروز و مطلبی در مورد استاد فروزانفر نوشت،که نوشتنش را در اینجا خالی از لطف نمی بینم!
1
استاد خلیل الله خلیلی در اسلام آباد پایتخت پاکستان زندگی می کرد. دوران آوارگی و غربت غریبه شاعر ملی افغانستان بود.سال 1365 بود، تقریبا هر هفته به دیدارش می رفتم. مجلسش همیشه گرم و پر نکته بود. لطیف و آموزنده. گفت برای من همیشه این پرسش مطرح بود که را امثال من که ادبیات و عرفان را می شناسند، سلوک و زندگی شان به راهی دیگر می رود؟ نشانی از آن استغنا در روش و منش ما نیست؟ سالی شاه ایران به عربستان آمد. بدیع الزمان فروزانفر هم همراهش بود. سفیر ایران هم فرد دانشمند عربی دان بی همانندی بود. دکتر مشایخ فریدنی. ما به صف ایستاده بودیم تا به شاه خوشامد بگوییم. با سفارش مشایخ مرا که سفیر افغانستان بودم، بعد از شیخ السفرا قرار دادند. دیدم فروزانفر انگار تمام مدت تا می بیند چشم شاه به او افتاد، به حال رکوع می رود. مشایخ هم با همان آداب تعظیم می کرد. مراسم تمام شد. با فروزانفر و مشایخ با هم نشسته بودیم. گفتم برویم کعبه زیارت کنیم. ما که در برابر بنده ی خداوند اینگونه خوار بودیم برویم ببینیم در برابر خداوند چه می کنیم.
خلیلی گفت:" مشایخ به گریه افتاد، خاموش می گریست.
فروزانفر مات مانده بود. سکوت کرد.سرش را بر زانویش تکیه داد و فقط گفت :هیچ مگو، هیچ مگو! هیچ!"
2
دکتر نورانی وصال می گفت:" شاگرد محبوب فروزانفر بودم. روزی به خودم اجازه دادم و این پرسش را مطرح کردم:
" استاد! این همه از شمس و مولوی می گویید، چرا سخنان آنان تاثیری در زندگی و مشی شما ندارد؟"
فروزانفر با دقت نگاهم کرد. پیشانی کوتاهش چین خورد . . .. چشمانش از پس عینک ته استکانی برق زد و گفت:
آقای نورانی من پوستی دارم که حاصل تربیت پیش از دانشگاه من است. آن پوست مثل پوست کرگدن ست؛ نمی گذارد ذره ای از این سخنان به دلم راه پیدا کند! د ر آن مرحله درس را با « ضَرَبَ » شروع کردم. کاش با « فهم » شروع می کردیم. یا هر چیز دیگری غیر از زدن! وقتی با " زدن" دَرست را شروع می کنی، به خود زنی هم می رسی ."

3
دکتر زرین کوب می گفت:
" در بنارس بودیم. در مهتابی هتل نشسته بودیم. چشم انداز مان رود گنگ بود و جمعیت بی پایان هندوها و جهانگردان که تمام نمی شدند. با فروزانفر نشسته بودم. سخن بر سر زندگی شد و راهی که در گذار عمر طی گرده بودیم. من گفتم اگر بار دیگری به دنیا بیایم. همین راه آمده را انتخاب می کنم. معلمی و درس و بحث و نوشتن.
فروزانفر گفت من دیگر به این راه نمی آمدم . . ."

خدایش بیامرزاد . چقدر دنبال احادیث مثنوی گشتم . دست شما هم درد نکنه
اح‍ادی‍ث‌ و ق‍ص‍ص‌ م‍ث‍ن‍وی‌
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک